
به تازگی درس حسنک کجایی را تدریس کرده بودم . شاید ساعت ۹ صبح بود . از اداره برای بازدید آمده بودند و کلاس ما اولین کلاس بود . سوالها یکی یکی پرسیده می شد و هر یک از دانش آموزان سعی می کردند که زودتر از بقیه به سوالها پاسخ دهند . در میان سوالها این سوال مطرح شد :
- بچه ها ! این جا کجاست ؟ این جا که ما هستیم اسمش چیه ؟
در حالی که همه ساکت و مات و مبهوت بودند و درست متوجه سوال نشده بودند یکی از دانش آموزان که از او هیچ امیدی نمی رفت و جزو دانش آموزان تنیل کلاس بود با خوشحالی دست بلند کرد و اجازه اجازه کنان خواست که جواب سوال را بدهد . من خوشحال شدم و گفتم که خدارا شکر بالاخره این بچه هم اینجا خودی نشان می دهد و ابروی ما را می خرد . شاید بتوان از این نقطه ی قوت برای تشویق او و پیشرفت درسهایش استفاده کرد .
مسئول اداره با خوشحالی سری تکان داد و گفت :
- آفرین پسر خوبم بگو ببینم اینجا کجاست ؟
و پسر با شور و اشتیاق بسیار پاسخ داد :
- آقا اجازه ! اینجا طویله است .
و ناگهان صدای خنده کلاس را پر کرد . در حالی که بچه های اداره از این جواب بسیار مات و مبهوت بودند ضمن توضیح کلمه ی طویله برای دانش آموزان و پس از دادن جواب صحیح به آنها با خوشحالی کلاس را ترک کردند .
این اتفاق جالب ، این نکته را برای من دربر داشت که فهمیدم که دانش آموز حتما معنی کلمه طویله و کاربرد آن را نمی دانسته و از آن به بعد سعی کردم که همیشه معنی کلمات تازه را به دانش آموزان توضیح داده و از خود آنها نیز بخواهم که معنی کلماتی را که نمی دانند بپرسند .
خاطره ای از محمد رضا رنجبر